قدیم میگفتن بشنو از نی چون حکایت میکند حالا من میگم بشنو از این بزرگان چون حکایت میکنند
نقل است که بوعلی سینا به آوازه شیخ عزم خرقان کرد .
چون به نزدیکی شیخ آمد . شیخ به هیزم رفته بود .
پرسید که شیخ کجاست ؟ زنش گفت : آن زندیق کذاب را میگویی
و همچنین جفا بسیار گفت شیخ را که زنش منکر او بود .
بو علی عزم صحرا کرد شیخ را دید همی آمد و خرواری هیزیم برشیری نهاده .
بوعلی آهی از نهاد بر آورد و گفت : شیخا این چه حالت است ؟
شیخ گفت : آری تا ما بار چنان گرگی نکشیم . شیری چنین بار ما نکشد .
بر گرفته از مجله موفقیت